
چه صدائيست که پيچيده دراين جنگل مرگ؟
چه کسي تيشه براين شاخه ي افتاده زمين، ميکوبد؟
اين تبر مال تو نيست؟ دستها آن تو نيست؟
تو چه محکم و چه کاري و چه باعشق وعلاقه
به من شاخه ي افتاده ي خشکيده تبر ميکوبي!
آي آرام بزن، مي شکند عمق سکوت!
واي آرام بزن تا نکنم آه تو را!
جمع کن هرچه شکستي دل من
هيزم خوبي شد، آتشي بردل من زن
که ببيني عشق هم ميسوزد...
خوب هم مي سوزد...